سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ترنم باران

ستاره دریایی


در روزگاران قدیم

مردی بود حکیم

که هر روز برای نوشتن به کنار دریا می رفت

و پیش از شروع به کار در امتداد ساحل قدم می زد

روزی از روزها

همچنانکه به راه رفتن و نظاره مشغول بود

در دوردست ها

کسی را دید که دست افشانی حالتی از سماع داشت

خرسند شد

چون بنده ای را می دید که شکر صبحگاهان به جای می آورد

به شتاب راه سوی او گرفت

چون نزدیکتر شد

دریافت که مردی جوان است و آنچه می کند رقص و سماع نیست

بلکه خم می شود ، چیزی از زمین بر می دارد

و به آرامی به درون آب پرتاب می کند

چون نزدیک تر شد ، پرسید

ای مرد جوان به چه کاری مشغولی ؟

مرد جوان ایستاد ، نگاهی کرد و گفت:

ستاره های دریایی را دوباره به آب می سپارم

حکیم پرسید:

چرا ستاره های دریایی را دوباره به آب بر می گردانی؟

جوان پاسخ داد: چون مد فرو نشسته و تابش تند آفتاب 

مرگ ستاره های دریایی را در پی دارد

حکیم گفت اما مرد جوان تو میدانی که در کنار این ساحل بلند

صدها هزار ستاره دریایی بیرون از آب افتاده اند

عمل تو در این میان چه تاثیری بر جای می گذارد؟

مرد جوان که به آرامی گوش فرا داده بود

باز خم شد، ستاره ای دیگر برداشت

آن را به آب سپرد و گفت

بر حیات این ستاره تاثیر خواهد داشت

در درون هر آدمیزاده ای ودیعه ای نادر نهفته است

ودیعه ای که توان تاثیرگذاری او را متمایز می کند

و اگر از وجود آن با خبر شویم

با چنین اشرافی

می توانیم بر شکل گیری آینده تاثیر بگذاریم

 

آنچه باید انجام دهیم 

یافتن ستاره های درونمان است

با بازگردانیدن آنها به جهان

خردمندانه و نیکو

برکت وجود ما

جهان را آباد خواهد ساخت

 

 


سال نو مبارک

میان بقچه زمین

همیشه یک صدای خوب

یک طلوع تازه هست

که دستهای سخت هر درخت

و چشم های هر پرنده مهاجری به انتظار اوست

و دیدنش

اگرچه بارها و بارها

ولی درست مثل خنده ای دوباره تازه است

و راه او

در امتداد راه سبز جویبار

درون قلب دانه ای درون خاک

کنار من کنار تو

و نام او

بهار

 

به امید آمدن بهار دلها