سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ترنم باران

پندها... ( فرمانده نادان)

رسول اکرم (ص) لشکری را برای ماموریتی تجهیزنمودند،

مردی را بفرماندهی گمارد و به سپاهیان دستور داد از او اطاعت کنند

و اوامرش را اجرا نمایند. فرمانده درآغاز مسافرت به آزمایش عجیبی دست زد.

برای آنکه از درجه اطاعت سربازان آگاه شود با مراتب فهم و درک آنانرا

تشخیص دهد یا برای هدف دیگر، دستور داد آتشی افروختند و به آنها امر کرد که

خویشتن را در آتش بیفکنند. بعضی از سربازان، خود را برای اجرا

دستور مهیا ساختند، گروهی این دستور را نادرست تلقی نمودند و

از اطاعت سرباز زدند.

سرباز جوانی گفت در تصمیم عجله نکنید تا به رسول اکرم(ص) مراجعه نمائید،

اگر آن حضرت دستور فرمانده را تائید کرد و به آتش

رفتن را امر فرمود اطاعت نمائید و داخل آتش شوید.شرفیاب شدند و

شرح جریان را بعرض رساندند.حضرت فرمود : اگر در آتش رفته بودید هرگز از آن خارج

نمی شدید یعنی برای همیشه جهنمی می بودید.

سپس فرمود اطاعت، در کارهایی جائز است که به حکم عقل وشرع

پسندیده و مستحسن باشند و کسی حق ندارد از مخلوقی در معصیت خالق اطاعت نماید.

                                                                                               مجموعه ورّام،جلد1، صفحه51


پندها... ( از شیطان بشنوید)

 

حضرت نوح (ع) هنگامی که کشتی را درست کرد و درآن حیوانات را جای داد، الاغ درخارج کشتی ماند.

هرچه نوح او را به سوار شدن در کشتی وادار میکرد سوار نمیشد بالاخره خشمگین شده گفت:(ارکب یا شیطان)

سوار شو ای شیطان.

شیطان این سخن را شنید، خود را در پی الاغ آویزان نموده داخل کشتی شد.

همین که کشتی به حرکت درآمد ، چشم نوح (ع) به شیطان افتاد که در صدر کشتی نشسته پرسید چه کس به تو اجازه

 داد گفت تو مگر نگفتی سوار شو ای شیطان.

آنگاه گفت ای نوح تو بر من حقی داری ونیکی درباره من کرده ای می خواهم آن را جبران نمایم.

نوح پرسید آن خدمت چه بوده؟

در پاسخ گفت: تو دعا کردی قومت به یک ساعت هلاک شدند، اگر این کار را نمی کردی من حیران بودم به چه وسیله آنها را

منحرف وگمراه کنم، از این زحمت مرا راحت کردی.

حضرت نوح دانست که شیطان او را سرزنش می کند.

شروع به گریه نمود، بعد از طوفان پانصد سال گریه می کرد از این رو « نوح »لقب یافت پیش از آن عبدالجبار نام داشت.

خداوند به او وحی کرد که سخن شیطان را گوش کن. نوح به شیطان گفت آنچه می خواستی بگویی بگو.

گفت تو را از چند خصلت نهی می کنم: اول اینکه از کبر پرهیز کن زیرا اول گناهیکه نسبت به خداوند انجام شد همین کبر

بود چون پروردگار مرا امر کرد برای پدرت آدم سجده کنم اگر تکبر نمی کردم و سجده می نمودم مرا از عالم ملکوت

خارج نمی کردند. دوم از حرص دوری گزین، زیرا خداوند تمام بهشت را برای

پدرت آدم مباح گردانید از یک درخت او را نهی کرد ، حرص آدم

را واداشت تا از آن درخت خورد ودید آنچه باید ببیند.

سوم ، هیچگاه با نامحرم خلوت مکن مگر اینکه شخص ثالثی با شما باشد اگر بدون کسی خلوت کنی

من درآنجا حاضر می شوم ،‏ و تو را وسوسه می نمایم تا به زنا وادارت کنم.

خداوند به نوح وحی کرد که گفته شیطان را قبول کن.

 

                                                                                                           انوار نعمانیه-صفحه81


ترنم باران ( اعلام حکم اعدام صدام برخانواده معظم شهدا مبارک)

                                                                                                                                                   

امام علی (ع) فرمودند:

« همانا دنیا سرای راستی است برای راستگویان،

وخانه تندرستی برای دنیا شناسان و خانه بی نیازی برای توشه گیران،‏وخانه پند برای پندآموزان.

دنیا سجده گاه دوستان خدا، جای نماز فرشتگان الهی ، فرودگاه وحی خدا

و جایگاه تجارت دوستان خداست،

که درآن رحمت خدا را به دست آوردند و بهشت را سود بردند.»

 


درسی از پروانه

 

یک روز سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد. شخصی نشست و چند ساعت به جدال پروانه برای خارج شدن از سوراخ کوچک ایجاد شده درپیله نگاه کرد.

سپس فعالیت پروانه متوقف شد و به نظر رسید تمام تلاش خود را انجام داده و نمی تواند ادامه دهد.

آن شخص تصمیم گرفت به پروانه کمک کند و با قیچی پیله را باز کرد. پروانه به راحتی از پیله خارج شد اما بدنش ضعیف و بالهایش چروک بود.

آن شخص بازهم به تماشای پروانه ادامه داد چون انتظارداشت که بالهای پروانه باز، گسترده و محکم شوند و از بدن پروانه محافظت کنند

هیچ اتفاقی نیفتاد!

 در واقع پروانه بقیه عمرش به خزیدن مشغول بود و هرگز نتوانست پرواز کند.

چیزی که آن شخص با همه مهربانیش نمیدانست این بود که محدودیت پیله و تلاش لازم برای خروج از سوراخ آن،  راهی بود که خدا برای ترشح مایعاتی از بدن پروانه به بالهایش قرار داده بود تا پروانه بعد از خروج از پیله بتواند پرواز کند.

گاهی اوقات تلاش تنها چیزیست که در زندگی نیاز داریم.

اگر خدا اجازه می داد که بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم فلج میشدیم، به اندازه کافی قوی نبودیم و هرگز نمیتوانستیم پرواز کنیم.

من جرات خواستم و خدا موانعی سر راهم قرار داد تا بر آنها غلبه کنم.

 من عشق خواستم و خدا افرادی به من نشان داد که نیازمند کمک بودند.

من محبت خواستم و خدا به من فرصتهایی برای محبت  داد.

 « من به  هر چه که خواستم نرسیدم ...

اما به هر چه که نیاز داشتم دست یافتم»

بدون ترس زندگی کن، با همه مشکلات مبارزه کن و بدان که میتوانی  بر تمام آنها غلبه کنی...


دعای جبرئیل

 

روزی زندگی به قدری بر علی (ع) سخت شد که فاطمه (س) خدمت پدر بزرگوارش مشرف شد درب خانه را زد پیغمبر (ص) به ام ایمن  فرمود: گویا دخترم زهرا میباشد در را بازکن وقتی در را بازکرد فاطمه (س) داخل شد، سلام کرد.وخدمت پدر نشست ، رسول خدا فرمود: فاطمه جان تو هیچ گاه این موقع به منزل ما نمی آمدی اکنون چه شده است؟

عرض کرد: یا رسول الله غذای ملائکه چیست؟

پیامبراکرم (ص) فرمود:« حمد خدا»

حضرت زهرا (س) عرض کرد: پدرجان پس غذای ما چیست؟ حضرت فرمود: به خدا سوگند اینک مدت یک ماه است که درخانه آل محمد آتش روشن نشده است نور دیده بیا تا چند کلمه ای که جبرئیل به من تعلیم داده به تو یاد دهم.

 حضرت فرمود : بگو... « یا رب الاولین والاخرین    یا ذوالقوة المتین    ویا راحم المساکین  ویا ارحم الراحمین»

حضرت زهرا(س) دعا را یاد گرفت و به خانه برگشت.

حضرت علی (ع) پرسید کجا بودی؟ جواب داد: برای طلب دنیا رفتم ولی برای آخرت دستور گرفتم.

 حضرت زهرا فرمود: امروز بهترین روز من بود.